دانلود رمان مادر اجاره ای برای گوشی اندروید pdf - بلاگ ریدر
رمان یه دختر شیطون یه پسر مغرور
رمانکده - معرفی رمان
رمان یه دختر شیطون، یه پسر مغرور 1
دانلود رمان زمین به شکل احمقانه ای گرد است
قسمتی از متن رمان :
از چنار قدیمی ِ نزدیک خانه گذشته ام که عطر خوش ِ پلو به مشامم می خورد. نفس عمیقی می کشم و لبخند می زنم.
سه چنار دیگر تا در ِ خانه مانده – تنها خانه ی قدیمی ِ باقی مانده در کوچه- که صدای مردانه ای می گوید:
- ببخشید خانوم؟ پلاک ۱۶ می دونین کدومه؟
خشکم می زند. توی آن سرما، حس می کنم داغ می شوم. صدای مردانه دوباره می پرسد:
- خانوم؟ شما مال همین محل هستین؟
خدا! تکرار تاریخ که می گویند، همین است؟! شاید باز هم از اول… از نقطه ی آغاز…
سریع برمی گردم. مرد سوار بر وانت، سرش را خم کرده تا از شیشه ی نیمه پایین، جوابش را بدهم. در دل، به خیالم پوزخند می زنم که می گوید:
- دنبال پلاک ۱۶ می گردم. منزل حاج فخرایی… می شناسین؟
می گویم: همین جاست. بپیچین داخل کوچه، در بازه؛ جلوی در پرچم سیاه هست، مشخصه.
با تکان دست، تشکر می کند و به کوچه ی بن بست می پیچد.
جلوی در، کیفم را باز می کنم کلید را پیدا کنم که در باز می شود. سر بلند می کنم. ماهان است. با شلوار جین و پیراهن مشکی و لبخندی عمیق.
- سلام عرض شد! کیف احوال؟
من هم لبخند می زنم.
- سلام… رسیدن به خیر! کِی اومدین؟ مارال و خاله هم هستن دیگه؟
از سر راهم کنار می رود و با همان لبخند می گوید: بله؛ اومدن.
بعد با شیطنت ادامه می دهد: منم خوبم!
از کنارش رد می شوم و می گویم: آخ ببخشید! خوبی؟ جایی می ری؟
در را پشت سرم می بندد و همانطور که سه پله ی راهرو را پشت سرم بالا می آید، می گوید: نه.
عطر قرمه سبزی و پلوی زعفرانی در راهرو و خانه پیچیده. وارد می شوم و بلند سلام می کنم.
آشپزخانه ی بزرگ خانوم آقا شلوغ است. خودش به مخده تکیه زده و در هاون سنگی کوچک، زعفران می سابد.
دانلود رمان این مرد ارباب است
دانلود رمان این مرد ارباب است جاوا،اندروید،pdf،ایفون

دانلود رمان این مرد ارباب است – www.negahdl.com
دانلود رمان این مرد ارباب است جاوا،اندروید،pdf،ایفون
نوشته رویا رستمی کاربر نودهشتیا
از زبان نویسنده رمان :
قبل از شروع یه معرفی کوچولو از رمانام داشته باشم:
در تمنای توام– تلافی…و اما عشق– نذار دنیا رو دیوونه کنم– همه سهم دنیارو ازم بگیر– کفش قرمز
اونایی که روها رو شناختن و سبکش و دیدن و خوندن و پسنیدن بگم که این رمان هم سبکی مشابه نذار دنیارو دیوونه کنم و کفش قرمز
داره، باز اونایی که روها رو شناختن بگم که من از عشق می نویسم.رمانام هم خونه ای نیست، پلیسی نیست، ترسناک نیست،
ابهام آمیز نیست اما…پر از عشقه، پر از غروره، پر از زندگیه و پر از حس خوب عاشقی.
اونایی که خاص رمان می خونم پس به جمع ما خوش آمدن.
اما هر چه بگذریم سخن دوست خوش تر است، خلاصه داستان…
از من عشق می گیری و غرور می دهدی
از من پدر می گیری و نگاهی که صد حرف دارد
تو را به آیه قسم که زندانی شدنت را دوست دارم اگر آن تن بالا رفته ی صدایت برای لرز دادن نگاهم دست نوازشی شود برای
کاشتن لبخندی خوش
عاشق می شوم، عاشق می مانم.
قاصدک، دختری که اسیر میشه، اسیری مردی پر از غرور، که اونو به جای طلب از پدری بر می داره که قول میده پول طلبو جور کنه
حتی اگه بمیره تا دخترش آزاد بشه…اما باربد چقد مرد میشه که ساده از قاصدکی بگذره که زیباست و پر از شیطنت و زندگی و البته
با نیش زبونی که داغون می کنه.باربد جذابمون که دوس دختراش دیوونه اش می کنن توی قصرش باید از یه شاهزاده بگذره…اگه بتونه…پایان خوش
شخصیت ها:
باربد:30 ساله، مغرور و غد و بد اخلاق…
قاصدک:23ساله، مغرور، شیطون و پر از زندگی و سروصدا و البته کمی گستاخ…
ژانر:همه می دونن اما عاشقانه…